یکی از زیباترین، خاطرهانگیزترین و البته پرسودترین انیمیشنهای والت دیزنی، انیمیشن علاءالدین محصول سال 1992 است.
این اثر که با نسخهی بازسازیشدهاش در سال 2019، دوباره بر روی پردهی سینماها به نمایش درآمد با فروشِ بیش از یک میلیارد دلاری خود، به یک موفقتِ بزرگ برای والت دیزنی تبدیل شد.
به عقیدهی منتقدین، این فیلم در مقایسه با انیمیشن خود، یک اثرِ متوسط بهحساب میآید که اصلاً به خوشساختی و دلنشینیِ نسخهی اصلی خود نیست و تنها دلیل سود بالای آن را، حسّ نوستالژیک انیمیشنی با همین نام که 27 سال پیش ساخته شده، میدانند که قلب مخاطبینِ خود را تسخیر کرده و آنها را بار دیگر برای دیدن علاءالدین به سینما کشانده است.
بازتولید این انیمیشنِ زیبا بهانهای شد تا سری به این اثر بزنیم و از خود بپرسیم: علاءالدین چه دارد که باعث شده شرکت والت دیزنی دست به بازتولید آن بزند؟
آیا فقط منفعتِ مالیِ آن مدّ نظر بوده یا در پشت پرده، دلایلِ دیگری هم وجود دارد؟
آنچه که در این نوشته به آن میپردازیم، نقد و تحلیلِ انیمیشن و فیلمِ علاءالدین (به طور موازی و همزمان) میباشد.
خلاصهی داستان(خطر لو رفتن داستان)
علاءالدین (با بازی مینا مسعود) جوانی است که برای گذران زندگی، در کوچه پسکوچههای شهر «اقربا» به دزدی مشغول است که ناگهان به خود میآید و میبیند عاشقِ دخترِ سلطان یعنی یاسمین (با بازی نائومی اسکات) شده است.
جعفر (با بازی مروان کنزاری)، وزیر شاه که به چابکی و توانایی علاءالدین در دزدی واقف است، و همچنین از رابطهی عاشقانهی علاءالدین هم بو برده، از او میخواهد که به غاری خارج از شهر (موسوم به غار عجایب) برود و در غار بهدنبال یک چراغ جادویی بگردد و آن را به وی تحویل دهد تا در عوض، جعفر نیز زمینه را برای ازدواج علاءالدین و یاسمین فراهم کند.
علاءالدین وارد غار شده و چراغ را پیدا میکند ولی هنگام بازگشت، راهِ خروجی بسته شده و زیر خروارها خاک زندانی میشود.
در همین حین غولِ چراغ جادو (بهنام جینی، با بازی ویل اسمیت) از چراغ خارج شده و به علاءالدین مژده میدهد که میتواند سه آرزویِ او را برآورده کند و البته در خروج از غار نیز به اربابِ خود کمک میکند.
از آنجا که عشق یاسمین در دل علاءالدین موج میزند، بهعنوان آرزوی اول، از جینی میخواهد که او را تبدیل به یک شاهزاده کند تا بتواند با دختر سلطان ازدواج کند.
جینی، علاءالدین را تبدیل به شاهزاده علی، شاهزادهی آبابوآ میکند و بههمراه یکدیگر و با تعدادِ زیادی خدمتکار وارد اقربا میشوند و از یاسمین خواستگاری میکنند. جعفر که شاهزاده علی را شناخته و میداند علاءالدین با جادوی غولِ چراغ تبدیل به شاهزاده شده، چراغ را از علاءالدین میرُباید و تبدیل به اربابِ جدیدِ جینی میشود.
در ادامه جعفر علیه سلطان شورش کرده و بهعنوان آرزوی اول، آرزو میکند که سلطانِ اقربا باشد و از آرزوی دومش هم برای تبدیل کردنِ خودش به بزرگترین جادوگر دنیا، استفاده میکند، ولی با زیرکیِ علاءالدین، جعفر فریب خورده و برای آرزویِ آخر، آرزو میکند که تبدیل به یک غول چراغِ جادو شود تا به گمان خودش قویترین موجودِ جهانِ هستی باشد؛ غافل از اینکه غولها باید در یک چراغِ تنگ و تاریک زندگی کنند و تابعِ ارباب خود باشند.
با این ترفند، جعفر برخلاف میل باطنیاش در چراغِ جادویِ مخصوصِ خود محبوس، و همهچیز ختم بهخیر میشود. یاسمین هم با تغییرِ قوانینِ کشور، علاءالدین را که از مردم عادیِ جامعه حساب میشود، برای ازدواج برمیگزیند.
فیلم و انیمیشنِ علاءالدین از آن دست آثاری هستند که اکثر مخاطبین با هر سلیقهای آن را میپسندند، چرا که هم داستانش تاریخی است، هم مرموز و جادویی است، هم اکشن و ماجراجویانه و هم روایتگرِ داستانی عاشقانه.
اگر از ظاهر جذاب و سرگرمکنندهی این اثر بگذریم و با خطکشِ دقیقتری علاءالدین را بسنجیم، درمییابیم که باطن این فیلم به سادگی و جذابیِ ظاهرش نیست و حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
بهراستی علاءالدین کیست؟
چرا باید یک دزدِ خیابانگردِ یتیم، محور اصلیِ داستان باشد و همهچیز در اطراف او اتفاق بیفتد؟
بیایید به نحوهی شخصیتپردازیِ (معرفیِ شخصیتهای داستان برای مخاطب) علاءالدین در این فیلم نگاهی بیندازیم.
شهری که علاءالدین در آن زندگی میکند، اقربا نام دارد که بهظاهر یک نام عربی است.
علاوه بر آن، در آهنگهایی که در آغازِ فیلم خوانده میشود، بهطور مکرر عبارت «شبهای عربی» شنیده میشود و همچنین نوعِ پوشش مردمِ شهر و رنگ پوستِ آنها، برای ما یقین حاصل میکند که علاءالدین در میان اعراب زندگی میکند.
او در ابتدای فیلم یک فرد نیکوکار معرفی میشود که با اینکه گرسنه است، غذایِ خود را به کودکانِ فقیر میدهد.
علاءالدین با اینکه یتیم است و اصالتی ندارد، عاشقِ یک دخترِ پولدار یعنی دختر سلطان میشود.
در ادامه او مأموریت مییابد وارد غاری شود و در آن غار چیزی پیدا میکند که ورقِ زندگیِ او را برمیگرداند.
اگر تا به اینجا علاءالدین را نشناختهاید، اجازه دهید به قسمتی از انیمیشن اشاره کنیم.
آنجا که جینی، علاءالدین را از غار نجات میدهد و سپس به او میگوید: «نظرت چیه آقایِ مصطفی شکّاک؟» و ما تازه متوجه میشویم که نام واقعیِ علاءالدین «مصطفی» است و علاءالدین در حقیقت لقبِ اوست، به معنی «عظمت و زینت دین».
باورش سخت و تأسفآور است، اما علاءالدین از یک جهت، یادآور حضرت محمد (ص) است.
ایشان یتیم بودند و بسیار مهربان و دلسوز نسبت به فقرا و همچنین ثروتمندترین زنِ دورانِ خود، یعنی حضرت خدیجه (س) را به همسری برگزیدند و در غار حرا به پیامبری مبعوث گشتند.
علاءالدین در ادامه تبدیل به شاهزاده علی میشود و هنگامِ ورود به شهر اقربا -در انیمیشن- با یک دست، ده مرد را بلند میکند تا نشان دهد چقدر قوی است. بهنظر شما آیا این صحنه به کندنِ درِ قلعه در جنگ خیبر توسط امیرالمؤمنین علی (ع) شباهتی ندارد؟
او همانند حضرت سلیمان (ع) یک قالیِ پرنده هم دارد. آری! علاءالدین «چهرهای چند وجهی از دین» و به زبان سادهتر «تمامیّت دین» است.
اما نکتهای که فیلم و انیمیشنِ علاءالدین را تبدیل به یک اثر هالیوودی شیطانی و البته زیرکانه میکند، موجودی آبیرنگ است که به ادعای خودِ فیلم، قویترین موجود در سرتاسر هستی است!
مگر نباید خداوند قادرترین و عالمترین موجودِ جهان هستی باشد؟
پس خدا در “علاءالدین” کجاست؟ اینجاست که فیلم سکوت اختیار کرده و بهجای برجسته کردن نام خدا بهطور مستمر نام جینی را تکرار میکند!
بیایید از خود بپرسیم جینی کیست که همیشه و همهجا بهدنبال علاءالدین است؟
موجودی آبیرنگ که با نورِ خورشید قدرت میگیرد و به انواع و اقسامِ اشکال و چهرهها درمیآید و عمری نزدیک به هزار سال دارد و البته نام او هم “جینی” است که در انگلیسی Jinn بهمعنای “جِنّ” ترجمه میشود.
با این تفاسیر ما در فیلم با موجودی روبهرو هستیم که تمامِ ویژگیهای یک جن را دارد و در عینِ حال دوست و همراهِ علاءالدین -نماد پیامبرِ اسلام – هم هست و همچون حضرت «جبرئیل» به علاءالدین مشورت میدهد، برای او معجزه میآورد و گاهی هم او را کنترل میکند و به پیش میبرد!.
سالهاست این موجوداتِ آبیرنگ، خود را در دلِ تولیداتِ هالیوودی جای دادهاند و مشخصاً هدفی که پشت این مسئله است، ایجادِ حسّ نزدیکی و دوستی بین مردم و اجنه است که به عقیدهی شیطانگرایان، جنها هنگام ظاهر شدن بر آنان به رنگِ آبی ظاهر میشوند.
فیلمهایی همچون: «ایکس من؛ آخرالزمان» و « آواتار » و انیمیشنهایی همچون «مگا مایند»، «کارخانهی هیولاها»، «سونیک» و «اسمورفها» تولیداتی هستند که از موجوداتِ آبیرنگ در آنها بهره برده شده.
پازلِ تخریب و توهین به خداوند و پیامبرش در این اثر، هنگامی تکمیل میشود که میبینیم در برشهایِ مختلفی از فیلم و انیمیشنِ “علاءالدین” به اسلام هم تعدّی و توهین میشود. این رویکرد را میتوان در قسمتهایِ متعددی از فیلم مشاهده کرد.
بهعنوان مثال میتوان به شخصیتِ منفور و شرورِ داستان اشاره کرد که اسم او «جعفر» است و زیردستش که فردی جنایتکار و قاتلِ است -در انیمیشن- «کاظم» نام دارد. ترکیبِ جعفر و کاظم برای ما آشناست و ما را به یادِ امام جعفر صادق (ع) -رئیسِ مذهب شیعه- و فرزندِ بزرگوار ایشان یعنی امام کاظم (ع) میاندازد!
در قسمتی از انیمیشن یاسمین بهخاطر اینکه از سبدِ یکی از فروشندگان بازار به کودکان گرسنه غذا داده ولی پولی برای پرداخت به فروشنده ندارد، بهعنوان دزد دستگیر میشود و فروشنده بدون هیچ محاکمهای، قصدِ قطع کردنِ دست یاسمین را دارد که البته با مداخلهی علاءالدین این کار انجام نمیپذیرد!
میدانیم که مجازاتِ قطعِ دست بهسبب دزدی در اسلام تابعِ شروط متعددی است که نیاز به اثبات قطعی در محکمه دارد و در صورت فقدانِ یکی از شروط، چنین مجازاتی صورت نمیگیرد، ولی در این انیمیشن قطع دست دزد توسط یک مسلمان را، از آب خوردن هم راحتتر به تصویر کشیدهاند!.
حجاب هم در انیمیشنِ علاءالدین بیمصرف و دست و پا گیر توصیف شده است و قسمتی که -در انیمیشن- روسری از سر یاسمین میاُفتد و علاءالدین در همان هنگام عاشقِ دخترِ سلطان میشود، ناظر به همین موضوع است.
نگاههای شهوتآلود و زنندهیِ علاءالدین به یاسمین را هم اگر در کنار دیگر مواردِ ذکر شده قرار دهیم، پازلِ تخریب اسلام در این اثر کامل میگردد.
اکنون زمان این رسیده که به سوالِ ابتدایی برگردیم و از خود بپرسیم که چرا و با چه هدفی انیمیشنِ علاءالدین در سال 2019 دوباره برای مردمِ جهان به نمایش در آمده است؟!!
و در پایان یادمان نرود که تمامِ قصهی علاءالدین -در انیمیشن- توسطِ یک فروشندهی دورهگرد و البته فریبکار بیان میشود تا بتواند اجناسِ خراب و بنجل خود را با چربزبانی و داستانسُرایی به مشتریهای خود (که در حقیقت این مشتریان، همان مخاطبان هستند) غالب کند.
و این یعنی داستانِ فردی بهنام علاءالدین که گویا روایتِ زندگیِ نبیّ مکرمِ اسلام است، افسانهای بیش نیست...